رادینرادین، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

رادین اقا عشق ماما نفس بابا

فوتبالیست کوچک

سلام من یه فوتبالیست کوچولو هستم از تیم ایرلند دارم تمرین می کنم تا گلهای زیادی بزنم.ولی تیم محبوب من تیم فوتبال تراکتور سازی تبریزه.  فوتبالیست کوچولوی من قربونت بشم با این تیپی که شما داری همه رو اسیر و شیدا میکنی.   ...
24 شهريور 1390

من و بابا مو مامام

این هم از عکس بچه گی مامان وبابام. میبینین چه بابایی خوشتلی دارم.                                                                                              این هم از عکس مامانی نازم&n...
23 شهريور 1390

مامانی من کارهای جدید می کنم

سلام  عشق من وبابایی 2 روز پیش یعنی تو3 ماهگی 26 روزگی تونست به تنهایی غلط بزنه ودست کوچولوی نازشو از زیرشکمش بیرون بیاره نفس من خودش به پهلو می شد ولی حالا بدون کمک کاملا دمر میشه. من به خاطر این حرکت رادین کلی ذوق کردم طوری که زنگ زدم وبه همه خبر دادم. گل پسرم این روزها صداهای زیادی از خودش در مییاره که برای ما ملودی بهشته وبهترین اوای زندگی.دیشب هم همچین با صدای بلند می خندید که بابایی رو هم به وجد اورد . عشق زندگی بالیدن و اوج گرفتنت را تبریک می گوییم وعاشقانه دوستت داریم.                   ...
23 شهريور 1390

عکس دوستام

این اقا که می بینید ایلیا خان که 6 ماه از من بزرگتره و نوه ی عموی مامانیمه.مامان نگین می گه خیلی جیگر ودوست داشتنیه من هم تائید می کنم راس میگه دوسس دارم ا این خانم هم مانیساست تقریبا 7 ماه از من بزرکتره الان برا خودش خانم شده خوشگل شده ناز شده...........وای نباید بیشتر از این از دخمل ها تعریف کنم فکر های بد می کنن. این خانم کوچولو هم نازلی خانومه که دخمل دایی مامانیهوبه من میگه داداشی و تا موقعی که من نبودم تنها نی نیه خونهی ما بود ولی حالا ما باهم داداش بالاش شدیم  و وقتی می یاد خونه ی ما خوش به حالم می شه چون کلی با من بازی می کنه.و من هم خیلی دوسش دارم و از همه مهم تر همه جوره هوا مو داره. ...
22 شهريور 1390

فرشته ی بهشتی من

من تو اولین روز دلگیر پاییز فهمیدم که یه مهمون کوچولو دارم.و منو بابایی از خدا تشکر کردیم که همچین موهبتی رو شامل حال ما کرده.هم خوشحال بودن ومامانی جون از خوشحالیش جیغ میکشید اخه رادین اولین نوه ی خانواده ما هست.عمه جون هم خیلی خوشحال بود طوری که از سر بالایی ولیعصر تا خونهی مارو پیاده بدو بدو امد ومامان مهین هم از خوشحالیش کفش های بابا احد رو پوشیده بود.ان روز عزیز خاله و عمو حمید هم خونه ی مامان مهین اینها بودن وشام همه خونه عمه اشرف بودیم وعزیز خاله از خوشحالیش به همه خبر داده بود خلاصه که تا عصر همه ی فامیل  توتهران تبریز وارومیه خبر دار شدن که شما فرشته ی کوچولو تو دل مامان هستی حتی عمه مینا هم که تو امریکاست فهمیده بود وعمه واقا ...
21 شهريور 1390

جشن تولد

سلامناز پسر من دیشب رفته بود جشن تولد کلی هم بهم خوش گذشت جا تون خالی .وقتی اهنگ اذری می زدن پسر من دستها شو بلند می کرد وپاهشم تکون می داد همه می گفتن می خواد نانی کنه و وقتی هم که رقص نور ها رو روشن می کردن اول با تعجب نگا می کرد وبعد هم خوشحال می شد ومی خندید اخه گل پسر من عاشق نورچون خودش یه فرشته هست که  زندگی من و بابایی رو نور بارون کرده. این هم عکس سامی جون که دیشب تولدش بود.سام عزیز تولدت مبارک انشاالله 100 ساله شی. ...
21 شهريور 1390

چشم دریایی من

گل پسر من بزرگ شده و کارهای جدیدی یاد گرفتهدستای ناز وکوچولوشو می ذاره روی چشمای ماه ر دریای رنگش وبا من دالی موشه بازی میکنه .امروز بدون کمک من تونست دمر بشه وذوق کرده بودکه تونسته  یه  حرکت  جدید انجام بده عشق من داره روز به رز بزرگتر میشه ومن وبابایی خدارو هزاران بار شکر میکنیم ک گل نازی مثل رادین و به ما داده.پسر نازم خیلی دوستت دارم و وقتی به چشمهای نازت نگاه می کنم دنیا مال من میشه. ...
20 شهريور 1390